شاید بیشتر بودن ارزش صادرات یک کشور در قیاس با تولید ناخالص داخلی آن در ابتدا باورنکردنی به نظر برسد اما چنین چیزی از نظر اقتصاددانان کاملاً ممکن و توجیهپذیر است؛ کما اینکه هماکنون شش کشور در جهان چنین وضعیتی دارند.
آمارهای سازمان تجارت جهانی نشان میدهند که ارزش صادرات کالا و خدمات در جهان طی سال 2016 بیش از 260 برابر رقم آن در سال 1950 بوده است، درحالیکه تولید ناخالص داخلی جهان (مجموع تولید ناخالص داخلی کشورهای جهان) طی دوره مذکور تنها حدود 12 برابر رشد نشان میدهد.
رشد خارقالعاده ارزش مبادلات تجاری بین کشورهای جهان در دهههای اخیر را میتوان مرهون عوامل متعددی از قبیل توسعه حملونقل دریایی، زمینی و هوایی، شکلگیری پیمانهای تجاری متعدد بین کشورها در راستای کاهش موانع محدودکننده تجارت بینالملل و گسترش فناوری اطلاعات و ارتباطات دانست.
در این میان، تسهیل روند تجارت بینالملل، برخی کشورها را بر آن داشته که اقتصاد خود را بر پایه ارزشافزوده حاصل از تجارت با سایر کشورها بنا کنند. شاید عجیب باشد که در دنیای امروز کشورهایی هستند که ارزش صادراتشان از تولید ناخالص داخلی آنها پیشی گرفته است. اما واقعاً چگونه ممکن است که یک کشور بیش از تولید ناخالص داخلی خود، کالا و خدمات صادر کند؟
پروفسور اولیویر بلانچارد (Olivier Blanchard) استاد سرشناس دانشگاه MIT آمریکا که در فاصله سالهای 2008 تا 2015 بهعنوان اقتصاددان ارشد صندوق بینالمللی پول فعالیت داشته، در کتاب اقتصاد کلان خود این واقعیت بهظاهر عجیب را چنین توضیح میدهد: «در نگاه اول به نظر میرسد که هیچ کشوری قادر نیست بیش از آنچه تولید میکند، صادرات داشته باشد؛ پس باید نسبت صادرات به تولید ناخالص داخلی همواره کمتر از 1 باشد. اما باید تأکید کنیم که چنین نیست! کلید حل معما این است که صادرات و واردات یک کشور تنها به کالاهای نهایی و آماده مصرف محدود نمیشود و در برخی کشورهای جهان کالاهای نیمهساخته سهم بسیار قابلتوجهی در تجارت دارند».
این اقتصاددان برجسته فرانسوی-آمریکایی در ادامه برای روشن شدن بیشتر مسئله میافزاید: «کشوری را در نظر بگیرید که سالانه 1 میلیارد دلار کالای نیمهساخته وارد میکند و سپس با صرف 200 میلیون دلار هزینه (که به عوامل تولید داخلی پرداخت میشود) این کالاها را به کالاهای نهایی به ارزش 1.2 میلیارد دلار تبدیل مینماید. اکنون فرض کنید که این کشور 1 میلیارد دلار از این کالاهای نهایی را صادر نموده و بقیه را به مصرف داخلی میرساند. مشاهده میکنید که تولید ناخالص داخلی این کشور به هر سه روش محاسباتی (مخارج، درآمد، ارزشافزوده) معادل 200 میلیون دلار و ارزش صادرات آن 1 میلیارد دلار است. به عبارتی این کشور 5 برابر تولید ناخالص داخلی خود کالا صادر میکند».
در دنیای واقعی کشورهایی وجود دارند که با تکیه بر آمار و ارقام تجاری خود ثابت میکنند که میتوان بیش از تولید ناخالص داخلی، صادرات داشت. طبق آمارهای اقتصادی بانک جهانی، نسبت ارزش صادرات به تولید ناخالص داخلی در شش کشور جهان شامل لوگزامبورگ، منطقه خودمختار هنگکنگ، سنگاپور، مالت، ایرلند و امارات متحده عربی در سال 2016 بیش از 100 درصد بوده است. البته شایان ذکر است که هنگکنگ درواقع جزو خاک کشور چین است اما میزان استقلال سیاستهای اقتصادی و تجاری آن از دولت مرکزی چین به حدی است که آمارهای آن در سازمانهای بینالمللی بهمانند یک کشور مستقل ثبت و اعلام میشود.
این شش کشور که همگی ازلحاظ مساحت و جمعیت جزو کشورهای کوچک جهان محسوب میشوند، محدودیتهای سرزمینی خود را بهخوبی درک نموده و از طرفی نقاط قوتشان را بهخوبی شناختهاند. هر شش کشور توانستهاند با تکیه بر ظرفیتهای تجاری خود زندگی مرفهی برای شهروندانشان بسازند، بهطوری که همه این کشورها (بهجز مالت) ازلحاظ ارزش سرانه تولید ناخالص داخلی بر مبنای قدرت خرید، جزو 10 کشور اول جهان هستند.
این آمارها همه حکایت از اهمیت روزافزون تجارت بینالملل در دنیای کنونی دارند. حتی کشورهایی که ازلحاظ معیارهای جمعیتی و سرزمینی دچار دشواریهای متعددی برای توسعه بنگاههای تولیدی خود هستند، موفق شدهاند توسعه تجارت بینالملل در دهههای اخیر را به فرصتی ممتاز برای خود بدل کنند و با تکیه بر صادرات کالاهایی که بخش عمدهای از فرآیندهای تولیدی آنها در سایر کشورها طی شده است، سهم بزرگتری از کیک اقتصاد جهانی را نصیب خود سازند.