میزان وابستگی ایران به خارج برای هر یک واحد عملکرداقتصادی، درخشانترین دوره آن دوره جنگ تحمیلی و بدترین دوره بین سالهای 1384 تا 1392 بوده است. شکاف این دو دوره 500 درصد تفاوت را به نمایش میگذارد.
از جنبه روششناختی ما با تقدم مسائل سطح توسعه نسبت به مسائل سطح کلان روبهرو هستیم و پایداری مربوط به شاخصهای اقتصادی بیش از هر چیز تابعی از طرز اهتمام ما به مسائل سطح توسعه است. در بین مسائل بنیادی سطح توسعه که سرنوشتساز هستند متغیرهایی مانند امنیت حقوق مالکیت، وضعیت هزینههای مبادله و ساختار نهادی بر اثر اینکه مولد یا غیرمولد باشد هر یک نقش تعیینکنندهای دارند و مسیر حرکت عملکرد سطح کلان اقتصاد ملی را تحت تاثیر قرار میدهند، با یک دریغ و تاسف در جامعه روبهرو هستیم. آن هم این است که مهمترین مشخصه عینی و ذهنی ساختار رانتی، پدیده کوتهنگری و سلطه غیرمتعارف آن در همه مناسبات مربوط به حیات جمعی ما است و نظام تصمیمگیری و تخصیص منابع در این زمینه به طرز غیرمتعارفی آسیبپذیر شده است. نتیجه این کوتهنگریهای غیرمتعارف به ویژه در دورانی که بیسابقهترین سطوح درآمدهای نفتی را داشتیم؛ عوارض اجتماعی، فرهنگی و سیاسی به مراتب مخربتری را برای ما به یادگار گذاشته و باید به شکل بایسته درباره تکتک آنها صحبت شود.
درباره متغیرهای سطح توسعه به شرحی که اشاره کردم طیف بسیار متنوعی از متغیرها مطرح میشوند ولی یک تشابه و یگانگی بسیار حیرتانگیز هم در مطالعات مربوط به گذشته و تاریخی توسعه و هم در مطالعات معطوف به ملاحظات آیندهشناختی وجود دارد که خود این یکسانی واقعا تکاندهنده و حیرتانگیز است. اگر ما کانون اصلی مساله را درست تشخیص دهیم میتوانیم انتظار داشته باشیم که اداره کشور بسیار کمهزینهتر و بسیار پردستاورد نسبت به شرایط کنونی انجام شود.
در کتاب بسیار ارزشمند «چرا ملتها شکست میخورند» نوشته عجماوقلو و جیمز رابینسون، یک نکته بسیار خارقالعادهای مطرح شده است. ادعا این است که بر حسب بررسی تجارب بسیار پر هزینه کشورهای مختلف در طول تاریخ به یک جمعبندی کلیدی دست پیدا کرده است. آن هم عبارت از این است که متغیر ابر تعیینکننده در مناسبات مربوط به سطح توسعه به الگوی رابطه دولت و مردم مربوط میشود. اگر در هر کشوری مناسبات بین دولت و مردم براساس شفافیت، صداقت، عدالت و تولیدمحوری استوار شود؛ آن کشور بدون استثنا در طول تاریخ به سمت توسعه متمایل شده و اگر دیگر متغیرهای توسعهوضعیت دگرگونی داشته باشند یعنی عدم اعتماد، عدم شفافیت و عدم همکاری بین دولت و مردم، قطعا آن کشور مسیر قهقرایی طی خواهد کرد. این یک گواهی است که این کتاب در بررسی بیش از 2000 ساله از تاریخ اقتصادی کشورهای مهم دنیا مورد توجه قرار داده است. عینا شبیه به این جمعبندی را مجموعهای از پژوهشگران موسسه «رند» در پروژهای که در سال 1999 انجام شده؛ ذکر کردهاند.
مطالعه رند بر اساس سفارش شورای روابط خارجی امریکا صورت گرفته است. آنها با منطق ظهور انقلاب در فناوریهای مایکروالکترونیک و تکنولوژی اطلاعات ارزیابی کردند که قاعده بازی اقتصادی تغییر میکند. گفتند که امریکاییها از موضع مسوولیتهای استراتژیک رقبای خود را براساس استانداردهای نظم مربوط به موج دوم انقلاب صنعتی پایش میکنند و براین اساس از رند خواسته بودند مجموعه شاخصهای جدیدی را معرفی کند که بیانگر عناصر گوهری و مولفههای اصلی تغییر یافته در قدرت باشد.
مهمترین یافته این موسسه این بود که همه عناصر سخت در ساختار قدرت یک کشور مثل جمعیت، تعداد نیروهای مسلح، توان تولید فولاد، مانند وسعت سرزمین، منابع مادی در اختیار و... جای خود را در ساختار جدید به مولفههای نرمافزاری شامل نظام آمار و اطلاعات وشبکههای خلق دادههای اطلاعاتی، میزان پژوهشگران، وضعیت تخصیص منابع تحقیق و توسعه میدهند. یعنی عناصر اصلی قدرت از ربع پایانی قرن 20 به این سمت به صور فزاینده در حال معطوف شدن به مولفههای جدید است.
آنچه برای من جالب بود و به من اجازه میدهد به اعتبار مطالعه عجم اغلو از تعبیر تکاندهنده برای آن استفاده کنم؛ این است که آنها بر اساس این فهم، نزدیک به 115 شاخص برای پایش رقبای امریکا از نظر قدرت اقتصادی در عصر دانایی ارایه کرده بودند و این 115 شاخص را در طبقهبندی قرار داده و تعدادشان را کمتر کردند و در آخرین طبقهبندی وقتی خواستند یک مولفه اعلام کنند که در برگیرنده تمام آن 115 شاخص دیگر است؛ به شاخص رابطه دولت و مردم اشاره کردند. این شاخص به تنهایی کیفیتهای مورد انتظار از 115 شاخص را میتواند به نمایش بگذارد.
کشور ما بر اساس گواههای متعدد متاسفانه روند بسیار پرفراز و نشیبی را طی کرده است و از این زاویه خلأ مطالعات جدی را دارد. در حال حاضر نظام آمار ایران با یک هماهنگیهایی غیرتوسعهای و ضد توسعهای نمایشی را درباره تغییرات اندک چند درصدی در عملکرد اقتصاد ملی را نشان میدهد. در حالی که اگر از زاویه الگوی رابطه دولت و ملت مساله را بررسی کنیم ملاحظه میشود در دوره اوج درآمدهای نفتی که متاسفانه فضای رانتی مناسبات کلی را مناسبات معطوف به عدم اعتماد و عدم همکاری قرار میدهد در مقایسه با دورهای که اینگونه نبوده است؛ شکاف عملکردی ما در سطح ملی در همین دورهای که به سر میبریم تا حدود 400 درصد تفاوت را به نمایش میگذارد. یعنی اگر ما اندکی از طریق شفافیت، به حساب آوردن مردم، جلب مشارکت آنها و ایجاد مناسبات عادلانه حرکت کنیم با همین شرایط امروز میتوانیم تفاوت عملکردهای بزرگی را ایجاد کنیم.
به طور مشخص مدتی پیش مرکز پژوهشهای مجلس گزارشی را منتشر کرده که میزان واردات و وابستگی به خارج را در سالهای بعد از انقلاب نشان میدهد. در این مطالعه ملاحظه میشود میزان وابستگی ایران به خارج برای هر یک واحد عملکرداقتصادی، درخشانترین دوره آن دوره جنگ تحمیلی و بدترین دوره بین سالهای 1384 تا 1392 بوده است. شکاف این دو دوره 500 درصد تفاوت را به نمایش میگذارد.